شوه ی تفکر روشنفکری در ایران از حدود مشروطه شروع شد چون نمیخواهم تاریخچه روشنفکران را بگویم، کاری به اندکی قبل و اندکی بعد ندارم، این یک خط است آشنایی با فرهنگ بیگانه و فرهنگ غربی آشنایی با محصولات اندیشه انسانهایی در ماوراء این مرزها، اینها میزات خط روشنفکری میرزا ملکم خانم و افرادی از این قبیل نمونههایی از این جهتگیری و این جریان بودند. اندکی از فرهنگ بسته داخل ایران چشمهایشان افقهای دورتری را دیده بود و آنها در اینجا بازگو میکردند، مردمانی از لحاظ هوش و درک از سطح متوسط مردم بالاتر و از لحاظ مطالعات متوجه به فرهنگ و اندیشهنویسی که از آنسوی مرزها برای ما به ارمغان میآمد، اینها روشنفکرها بودند. اما روشنفکری از آغاز ولادتش در ایران قهر کرده با مذهب بدنیا آمد و این یک چیز تقلیدیبود، چون اروپایی که آنها جریان روشنفکری را از آن تغذیه شده بودند و به عاریت گرفته بودند با مذهب قهر بود و حق داشت مذهب در اروپا یک حرکت ضدعلم، یک حرکت ضدروشنبینی و روشنفکری و روشنیابی، شما نگاه کنید در نوشتهجات محققین روشنفکر دور و بر مشروطیت امثال تقیزادهها و غیره، اینها که سوابق مذهبی و اسلامی هم داشتند شرط لازم و اصلی روشنفکر را رویگردانی از مذهب میدانستند. در ایران آنطور شد. کار به جایی رسید که روشنفکر یعنی لا مذهب- یعنی ضدمذهب، یعنی بیخبر از حقایق مذهب. داستان آن منجم را تداعی میکرد. ماجرای روشنفکران ایران در گذشتهها که سعدی نقل میکرد زیر پایش حفرهای بود آنرا ندید و افتاد توی چاه و سعدی میگوید تو که داری هفت آسمان را رصد میکنی، چرا جلوی پایت را نمیبینی، اینها دنبال زوایای فرهنگ از یونان به ارث مانده فرانسوی و اروپایی کندوکاو میکردند و میگشتند. اما به فکر آثار فرهنگی اسلامی نمیافتادند. آنچه را که امروز حجم عظیمی از مایههای روشنفکری اسلامی را تشکیل میدهد و در بطن اسلام بوده و در داخل این مرزها بوده و در کتابها و کتابخانههای ما بوده از چشم این روشنفکران غربزده دور مانده بود. لذا روشنفکری با اسلام از اول ساز مخالفت ساز کرد.