ایرج در ارزوی شهادت بود .وقتی کردستان بود در نامه ای برای مادرش از خواب خود نوشته بود........
ایرج می نویسد خواب دیدم که حضرت فاطمه زهرا (س) شاخه گلی در دست دارد .رو به من کرد و گفت این شاخه گل را برای مادرت آوردم.به او گفتم مادرم دور است ومن نمی توانم این شاخه گل را به او بدهم .حضرت فاطمه زهرا (س)فرمود :خودم شاخه گل را برای مادرت می برم.
وقتی این نامه را برای او می خوانند اشک چشمانش را فرا می گیرد و با احساسی عاشقانه می گوید:ای فرزندم،فاطمه زهرا(س)گل به کسی نمی دهد غیر از اینکه تو به شهادت برسی وان گل تو هستی .مادر می گوید:قبل از اینکه جنگ شودمن (مادر)با خدای خود عهد بستمکه بهترین فرزندم را در راه اسلام فدا کنم.
آری شهید در اخرین اعزامش که 37 روز به طول کشید.
عاشقانه دعوت خدا را لبیک گفت و روح پاکش همچون شاخه گل سرخی در راه معبود به ابدیت پیوست.